آیا کوروش هخامنشی همان ذوالقرنین است؟

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، این سخن را که ذوالقرنین قرآن، همان کورش پادشاه هخامنشى ایران، و یاجوج وماجوج از قوم مغول بوده اند، به تفصیل بررسی کرده است.

به گزارش خبر انلاین دربخش هایی از تفسیر المیزان آمده است:
بعضى گفته اند: ذوالقرنین همان کورش یکى از ملوک هخامنشى در فارس است که در سالهاى (539 – 560) ق م مى زیسته وهموبوده که امپراطورى ایرانى را تاسیس ومیان دومملکت فارس وماد را جمع نمود. بابل را مسخر کرد وبه یهود اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را صادر کرد، ودر بناى هیکل کمک ها کرد ومصر را به تسخیر خود درآورد، آنگاه به سوى یونان حرکت نموده بر مردم آنجا نیز مسلط شد وبه طرف مغرب رهسپار گردیده آنگاه روبه سوى مشرق نهاد وتا اقصى نقطه مشرق پیش رفت .

این قول را یکى از علماى نزدیک به عصر ما ذکر کرده وی کى از محققین هند در ایضاح وتقریب آن سخت کوشیده است . اجمال مطلب اینکه : آنچه قرآن از وصف ذوالقرنین آورده با این پادشاه عظیم تطبیق مى شود، زیرا اگر ذوالقرنین مذکور در قرآن مردى مؤ من به خدا وبه دین توحید بوده کورش نیز بوده ، واگر اوپادشاهى عادل ورعیت پرور وداراى سیره رفق ورأ فت واحسان بوده این نیز بوده واگر اونسبت به ستمگران و دشمنان مردى سیاستمدار بوده این نیز بوده واگر خدا به اواز هر چیزى سببى داده به این نیز داده ، واگر میان دین وعقل وفضائل اخلاقى وعده و عده وثروت وشوکت وانقیاد اسباب براى اوجمع کرده براى این نیز جمع کرده بود.

و همانطور که قرآن کریم فرموده کورش نیز سفرى به سوى مغرب کرده حتى بر لیدیا وپیرامون آن نیز مستولى شده وبار دیگر به سوى مشرق سفر کرده تا به مطلع آفتاب برسید، ودر آنجا مردمى دید صحرانشین و وحشى که در بیابانها زندگى مى کردند. ونیز همین کورش سدى بنا کرده که به طورى که شواهد نشان مى دهد سد بنا شده در تنگه داریال میان کوه هاى قفقاز ونزدیکیهاى شهر تفلیس است . این اجمال آن چیزى است که مولانا ابوالکلام آزاد گفته است که اینک تفصیل آن از نظر شما خواننده مى گذرد.

اما مساله ایمانش به خدا وروز جزا: دلیل بر این معنا کتاب عزرا (اصحاح 1) وکتاب دانیال (اصحاح 6) وکتاب اشعیاء (اصحاح 44 و 45) از کتب عهد عتیق است که در آنها از کورش تجلیل وتقدیس کرده و حتى در کتاب اشعیاء او را راعى رب (رعیتدار خدا) نامیده ودر اصحاح چهل وپنج چنین گفته است : (پروردگار به مسیح خود در باره کورش چنین مى گوید) آن کسى است که من دستش را گرفتم تا کمرگاه دشمن را خرد کند تا برابر اودربهاى دولنگهاى را باز خواهم کرد که دروازه ها بسته نگردد، من پیشاپیشت رفته پشته ها را هموار مى سازم ، ودرب هاى برنجى را شکسته ، وبندهاى آهنین را پاره پاره مى نمایم ، خزینه هاى ظلمت ودفینه هاى مستور را به تومى دهم تا بدانى من که تو را به اسمت مى خوانم خداوند اسرائیلم به تولقب دادم وتومرا نمى شناسى )
واگر هم از وحى بودن این نوشته ها صرفنظر کنیم بارى یهود با آن تعصبى که به مذهب خود دارد هرگز یک مرد مشرک مجوسى ویا وثنى را (اگر کورش یکى از دومذهب را داشته ) مسیح پروردگار وهدایت شده اوومؤ ید به تایید او و راعى رب نمى خواند.

علاوه بر اینکه نقوش ونوشته هاى با خط میخى که از عهد داریوش کبیر به دست آمده که هشت سال بعد از اونوشته شده – گویاى این حقیقت است که اومردى موحد بوده ونه مشرک ، ومعقول نیست در این مدت کوتاه وضع کورش دگرگونه ضبط شود.

و اما فضائل نفسانى او: گذشته از ایمانش به خدا، کافى است باز هم به آنچه از اخبار وسیره اووبه اخبار وسیره طاغیان جبار که با اوبه جنگ برخاسته اند مراجعه کنیم وببینیم وقتى بر ملوک ماد و لیدیا وبابل و مصر ویاغیان بدوى در اطراف بکتریا که همان بلخ باشد وغیر ایشان ظفر مى یافته با آنان چه معامله مى کرده ، در این صورت خواهیم دید که بر هر قومى ظفر پیدا مى کرده از مجرمین ایشان گذشت وعفومى نموده وبزرگان وکریمان هر قومى را اکرام وضعفاى ایشان را ترحم مى نموده ومفسدین وخائنین آنان را سیاست مى نموده .

کتب عهد قدیم ویهود هم که اورا به نهایت درجه تعظیم نموده بدین جهت بوده که ایشان را از اسارت حکومت بابل نجات داده وبه بلادشان برگردانیده وبراى تجدید بناى هیکل هزینه کافى در اختیارشان گذاشته ، ونفائس گرانبهایى که از هیکل به غارت برده بودند ودر خزینه هاى ملوک بابل نگهدارى مى شد به ایشان برگردانیده ، وهمین خود مؤ ید دیگرى است براى این احتمال که کورش همان ذوالقرنین باشد، براى اینکه به طورى که اخبار شهادت مى دهد پرسش کنندگان از رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) از داستان ذوالقرنین یهود بوده اند.

علاوه بر این مورخین قدیم یونان مانند هردوت و دیگران نیز جز به مروت وفتوت وسخاوت وکرم وگذشت وقلت حرص وداشتن رحمت ورأ فت ، اورا نستوده اند، واورا به بهترین وجهى ثنا وستایش ‍ کرده اند.
و اما اینکه چرا کورش را ذوالقرنین گفته اند: هر چند تواریخ از دلیلى که جوابگوى این سؤ ال باشد خالى است لیکن مجسمه سنگى که اخیرا در مشهد مرغاب در جنوب ایران از اوکشف شده جاى هیچ تردیدى نمى گذارد که هموذوالقرنین بوده ، و وجه تسمیه اش این است که در این مجسمه ها دوشاخ دیده مى شود که هر دودر وسط سر اودر آمده یکى از آندوبه طرف جلوویکى دیگر به طرف عقب خم شده ، واین با گفتار قدماى مورخین که در وجه تسمیه اوبه این اسم گفته اند تاج ویا کلاه خودى داشته که داراى دوشاخ بوده درست تطبیق مى کند.

خواب دانیال : در کتاب دانیال هم خوابى که وى براى کورش نقل کرده را به صورت قوچى که دوشاخ داشته دیده است .در آن کتاب چنین آمده : در سال سوم از سلطنت بیلشاصر پادشاه ، براى من که دانیال هستم بعد از آن رؤ یا که بار اول دیدم رؤ یایى دست داد که گویا من در شوشن هستم یعنى در آن قصرى که در ولایت عیلام است مى باشم ودر خواب مى بینم که من در کنار نهر (اولاى) هستم چشم خود را به طرف بالاگشودم ناگهان قوچى دیدم که دوشاخ دارد و در کنار نهر ایستاده ودوشاخش بلند است اما یکى از دیگرى بلندتر است که در عقب قرار دارد. قوچ را دیدم به طرف مغرب وشمال و جنوب حمله مى کند، وهیچ حیوانى در برابرش مقاومت نمى آورد وراه فرارى از دست اونداشت واوهر چه دلش مى خواهد مى کند وبزرگ مى شود.

در این بین که من مشغول فکر بودم دیدم نر بزى از طرف مغرب نمایان شد همه ناحیه مغرب را پشت سر گذاشت و پاهایش از زمین بریده است ، واین حیوان تنها یک شاخ دارد که میان دوچشمش قرار دارد. آمد تا رسید به قوچى که گفتم دوشاخ داشت ودر کنار نهر بود سپس با شدت ونیروى هر چه بیشتر دویده ، خود را به قوچ رسانید با اودر آویخت وا ورا زد وهر دوشاخش را شکست ، ودیگر تاب وتوانى براى قوچ نماند، بى اختیار در برابر نر بز ایستاد. نر بز قوچ را به زمین زد واورا لگدمال کرد، وآن حیوان نمى توانست از دست اوبگریزد، ونر بز بسیار بزرگ شد.

آنگاه مى گوید: جبرئیل را دیدم واورؤ یاى مرا تعبیر کرده به طورى که قوچ داراى دوشاخ با کورش و دوشاخش با دو مملکت فارس وماد منطبق شد و نر بز که داراى یک شاخ بود با اسکندر مقدونى منطبق شد.

برچسب‌ها: , , , ,

بیان دیدگاه